خاطرات یک سمپادی
يه گروه شیرازی نشسته بودن به ترتيب هركي يه عدد ميگفت بقيه ميخنديدن.
يكي ميره بهشون ميگه قضيه چيه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
ميگن عامو حال نداريم جك تعريف كنيم براشون عدد گذاشتيم. حالا هر عددي رو ميگيم همه ميدونن چه جكيه ميخنديم. :)))))))))))))
ميگن حالا تو يه عدد بگو
ميگه287. ميبينه يكي ولو ميشه، يكي غش ميكنه، يكي خودشو ميزنه....
ميپرسه چي شد؟ ميگن اينو تاحالا نشنيده بوديم!
=))))))))
.
..
.
.
.
فدوی همه ی شیرازیوی باجنبو باحال ♥
نظرات شما عزیزان:
tags:
